کد مطلب:298623 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

لحن خلیفه کمی تغییر کرد


ابوبكر چون دید با قسم دروغی كه خورده و آن قیافه ی حق به جانبی كه در برابر منطق كوبنده ی دختر پیغمبر به خود گرفته بود تا حدودی در آرام كردن مردم و پیاده كردن نقشه ی خود توفیق پیدا كرد، در اینجا جدیتر و محكمتر با فاطمه روبرو شد، و ضمنا مدعیان تازه ای برای دختر پیغمبر تراشید و در پاسخ گفت:

هم خدا راست گفته و هم رسول خدا و هم تو كه دختر پیغمبر هستی [1] ؟ تو معدن


حكمت و مركز اصلی هدایت و رحمت و پایه و اساس دین و حجت خدا هستی، اما این مردم مسلمان هستند كه باید میان من و تو قضاوت و داوری كنند، زیرا اینها هستند كه بار خلافت را به دوش من نهاده و به تصویب آنان بود كه من فدك را گرفتم و من از پیش خود كاری انجام نداده و عملی نكرده ام! و اینها همگی گواه هستند!

و بدین ترتیب با یك مشت حرفهای دروغ و ضد و نقیض و تملق و چاپلوسی از مردم و عوامفریبی توانست مردمی را كه سخت تحت تاثیر سخنان دختر پیغمبر قرار گرفته بودند و بیم تشنج و انفجاری می رفت آرام سازد.

فاطمه (س) نیز كه متوجه شد با چه افراد منافق و سالوسی روبرو شده تصمیم گرفت مجلس را ترك گوید و مردم دنیاپرست و دورو را به حال خود واگذارد، اما از آنجا كه نمی شود حق را پوشانید و اگر سالها و قرنها هم بگذرد و باطل میدانی به دست آورد و جولانی بدهد، و با هزاران وسایل تبلیغاتی و مخارج گزاف و حیله و تزویر افكار را مشوش و یا متوجه خود سازد، بالاخره روزی این زور و زر و تزویرها پایان می پذیرد، و خورشید جهانتاب حقیقت از پس پرده بیرون می آید، و زورگویان و خدعه گران را رسوا می سازد، از این رو نتوانستند منطق حقگوی زهرای اطهر را در طول تاریخ خاموش سازند و حق را از میان ببرند تا آنجا كه طرفداران خود دستگاه پوشالی و ظالمانه، خیمه شب بازان و گردانندگان آن را محكوم ساخته و در قالب شوخی و مزاح هم كه شده حق را بر زبان جاری ساخته اند.

ابن ابی الحدید- در شرح نهج البلاغه [2] - می گوید: من از علی بن فاروقی، مدرس مدرسه ی غریبه ی بغداد، پرسیدم: آیا فاطمه در این ادعایی كه داشت صادق بود؟

گفت: آری.

گفتم: پس چرا ابوبكر با اینكه می دانست فاطمه راست می گوید فدك را به او نداد؟ گوید: در اینجا استاد تبسمی كرد و با اینكه اهل مزاح و شوخی نبود، سخن لطیفی


گفت و پاسخ مرا چنین داد كه:

اگر ابوبكر آن روز فاطمه را تصدیق می كرد و بدون شاهد فدك را به او می داد فردا می آمد و خلافت را برای شوهرش ادعا می كرد و ابوبكر را از كرسی خلافت بزیر می كشید، و آن وقت ابوبكر نمی توانست در برابر او سخنی بگوید چون خودش پذیرفته بود كه فاطمه راستگوست و هر ادعایی بكند درست است و احتیاجی به شاهد و گواه ندارد...!

ابن ابی الحدید پس از نقل این سخن از استاد مزبور می گوید: این گفتار صحیحی است، اگر چه استاد از روی شوخی و مزاح آن را بیان داشت.


[1] از قديم گفته اند: «دروغگو كم حافظه مي شود» راستي براي خواننده و نگارنده و شنونده تعجب آور است بلكه همان گونه كه در صفحات قبل خوانديد براي پيروان ابوبكر نيز مانند ابن ابي الحديد شگفت انگيز است، كه چگونه همه ي اينها راست مي گفتند اما باز هم فدك مال مسلمانان بود و فاطمه در آن حقي نداشت؟ زيرا به گفته ي ابوبكر پيغمبر فرموده بود ما پيغمبران ارث نمي گذاريم و فاطمه مي گفت خدا در قرآن فرموده كه پيغمبران ارث مي گذارند، پس اگر خدا و فاطمه راست مي گفتند... پس پيغمبر چه مي گفت!! و اگر پيغمبر راست مي گفت پس...!!

و براستي ما نمي دانيم آنها كه ابوبكر را صديق مي دانند و كارهاي او را صحيح دانسته و از او دفاع مي كنند پاسخ اين تناقض گوييها را چه مي دهند؟

جز آنكه وقتي در پاسخ ماندند اصل قضيه را منكر شوند و بگويند: اين حديثها جعلي و ساخته و پرداخته ي شيعيان است!

[2] ج 4، ص 105.